bozqurd
Pazartesi, Eylül 25, 2006
سلسله ی هخامنشیان امپراتوری شیطان

سلسله ی هخامنشیان امپراتوری شیطان!

مطلب زیر،مقاله ای است که یک محقق و هنر شناس تاریخ، به نام جاناتان جونز، در شماره ۸ سپتامبر نشریه ی گاردین لندن به مناسبت برگزاری نمایشگاه هخامنشی با نام «امپراتوری فراموش شده» در موزه ی بریتانیا نگاشته است. در دو سال گذشته لندن بزرگ ترین مرکز اورژانس برای دادن تنفس مصنوعی به سلسله ی هخامنشیان بوده که حیات رسمی آن ها را مجموعه ی کتاب های «تاملی در بنیان تاریخ ایران» به پایان برده است. اینک نفس ایران شناسی جهانی به شماره افتاده و کسانی که در ۱۰۰ سال اخیر بلامعارض دروغ ساخته اند، اینک برای جلب توجه یک نمایشگاه ایران شناسی نیز نیازمند دست به دامنی وزیر امور خارجه انگلستان اند که معلوم نیست از چّه مسیر و چه گونه متخصص تاریخ هخامنشی شده است! گرچه اطلاعات نویسنده مقاله درباره ی هخامنشیان نیز مفصلا آغشته به تصورات بزرگ انگارانه است، اما لااقل نشان می دهد که با معمولی ترین نگاه بی تعصب نیز می توان ناتوانی و غریبگی بنیادین هخامنشیان با حضور و هستی مردم شرق میانه را بازشناسی کرد.> در هفته ی اخیر بار دیگر به دیدار مراکز و مانده های تاریخی و باستانی منتسب به هخامنشیان رفتم و با نشانه های روشنی که اینک به دست دارم بدون ذره ای ابهام مدعی می شوم که تاریخ هخامنشیان پس از پوریم و مرگ داریوش اول به پایان می رسد و تمام کرونولوژی موجود در باره ی دوران تسلط خشایارشا و داریوش و اردشیر اول و دوم و سوم، و از جمله حمله ی خشایارشا به یونان، به کلی افسانه ی جاعلانه و غیرمستند است، برای هیچ یک از داده های موجود در موضوع هخامنشیان کم ترین اطمینانی نمی توان قائل شد و تنها توصیفی که برای دوران تسلط نسبی و بسیار کوتاه مدت این سلسله از نظر تاریخی قابل پذیرش است، ظهور دسته ای نظامی وحشی در اختیار یهودیان است که کم ترین آثار تمدنی، حتی در حد ضرب سکه، از خود به یادگار نگذارده اند و مانده های معماری نیمه کاره ی آنان، که به شوش و زیگورات تخت جمشید منحصر است، گواهی می دهد که به خاطر مقاومت سراسری اقوام شرق میانه، که هرگز تسلیم هخامنشیان نشدند، حتی در اتمام یک بنای کوچک قابل سکونت نیز ناتوان مانده اند. اینک مقاله ی آقای جونز را بخوانید. من این مقاله را برای تنبیه آن کسانی نصب می کنم که پیش خود گمان می کنند هیچ نظریه ای در هیچ زمینه ای تا به وسیله ی یک غربی معمولا در علوم انسانی ناآگاه و بی سواد تایید نشود، قابل اطمینان و پذیرش نیست وگرنه تمام این مقاله ارزش تحقیقاتی پاراگرافی از کتاب های تاملی در بنیان تاریخ ایران را ندارد. امپراتوری شیطان! پادشاهان پارس جنایت کاران بزرگ تاریخ بوده اند. آیا نمایشگاه موزه ی بریتانیا امروزه قصد دارد آنان را عادل نشان دهد؟ کاری از جاناتان جونز، منتقد تاریخ هنر، روزنامه ی گاردین، چاپ لندن، پنج شنبه ۸ سپتامبر ۲۰۰۵ ترجمه ی مهرداد بامدادان، شیرازعنوان این نمایشگاه گم راه کننده، «امپراتوری فراموش شده» است. هدف از برپایی این نمایشگاه احیای عظمت خارق العاده ی امپراتوری قدیم ایران عنوان شده، در حالی که شواهد تاریخی در موزه های General, Darth Vader, Sherriff Custer در ناتینگهام و بسیاری نقاط دیگر پادشاهان هخامنشی را مظهر امپراتوری شیطان نشان می دهند که باید با احتیاط از آن ها یاد کرد. آنان جنایتکاران اصلی تاریخ و مایه ی ننگ بشریت اند. از اواسط سده ی ۵۰۰ پیش از میلاد تا هنگام شکست داریوش سوم از اسکندر در سال ۳۳۱ قبل از میلاد، امپراطوری هخامنشی در قسمت پهناوری از نیل تا ایندوس حکمرانی می کردند که افغانستان تا مدیترانه را شامل می شد. آنان قدرتمند بودند، در قصرهای عظیم در شوش و پرس پلیس فرمانروایی می کردند، و بر مبنای برخی دیدگاه ها با فرهنگ و مذهب های مختلف مدارا می کردند؟! و از تمدن شرق که نقشی در ایجاد آن نداشتند سوء استفاده می نمودند. پیش از آن ها خط نوشتاری و سبک زندگی خاور نزدیک پدید آمده بود و آنان با بهره جستن از این آثار عظیم سعی داشتند تا خود را جاودانی سازند. اما در اوج تابش آن ها نام پادشاه کبیر دوران، اسکندر، در شرق میانه طنین انداز شد. پادشاهان هخامنشی از تخت رفیع پادشاهی خود مناطق آشوب زده مرزهای غربی امپراتوری را مشاهده می کردند و در همان حین یونانی ها در پی جبران مافات بودند. این نکته بسیار مهم را نباید از نظر دور داشت که هخامنشیان عامل ناامنی سایر دولت ها بوده اند. همچنین بر خلاف تصور عام، اروپاییان اولین تمدن بشری را بنیان ننهاده اند، بل که این مشرقیان و نه هخامنشیان هستند که بنیان گذار آن بوده اند. خط نوشتاری در خاورمیانه ابداع شد اما تاریخ توسط یونانی ها ابداع گردید. هردوت پدر تاریخ از موضوع حماسه برای نشان دادن تلاش ایالت یونان در آن زمان برای غلبه بر امپراتوری پارس و جنگ برای آزادی و رهایی بهره گرفت. هردوت این نظریه را نقل کرده که دموکراسی زاینده نبرد یونانیان با استبداد پارس (هخامنشی) می باشد. پادشاه هخامنشی - کورش - که با استبداد بر رعایا حکومت می کرد، با تکیه بر قدرت پوشالی خویش درصدد تصرف آنی یونان کوچک برآمد، لکن به طور غیر منتظره ای با مقابله به مثل یونانی ها مواجه شد. ایرانی ها باید به خاطر بیاورند که در نبرد ماراتون با یونانی ها شکست خفت باری خوردند. درباره نبرد ماراتون هردوت نقل کرده است که در این نبرد یونانی ها جز کشت و کشتار وحشیانه از هخامنشی ها ندیدند و در پرتو این نبرد، یونانی ها هویت مدنی خویش را باز یافتند. به طور تلویحی، تمام تئوری های سیاسی غرب - از محکومیت سنت دیکتاتوری آتلانتیک تا کاریکاتوری که مارکس از استبداد شرقی ارائه کرده است - بر خلاف روح پارس (هخامنشی) تعریف گردیده است. با پیروزی یونانی ها، هخامنشیان به طرزی قابل ترحم و سرزنش آمیز در حافظه جهان حک شدند. توصیف بسیار واضحی از امپراتوری در این نمایشگاه ارائه نشده و تنها یک موزاییک نمایش داده می شود که در پمپئی یافت شده است. این اثر امروزه در موزه باستان شناسی ناپل نگهداری می شود و بر پایه تصویر مفقوده ی اسکندر کبیر در جنگ ترسیم شده است. آشفتگی و به هم ریختگی اسب های سربازان هخامنشی ، نیزه ها و زوبین های پراکنده به وضوح قابل رویت است. در نبرد با اسکندر، داریوش تنها و بی کس بوده و بر ارابه اش ایستاده، صورت اش مانند یک خرگوش ترسیده، سربازان اش نیز مثل داریوش وحشت زده هستند. این نقاشی ها توسط نقاشان چیره دست و بر اساس نوشته های مورخان کشیده شده و در طول قرن های متمادی باز افرینی شده است. این موزاییک ها اینک قرن ها بعد از دوران طلایی قصر پمپئی و پس از سقوط داریوش کشف شده اند. فیلم اسکندر کبیر هنوز هم در گیشه ها از فروش خوبی برخوردار است. تمامی آثار این نمایشگاه درباره امپراتوری فراموش شده درصدد احیای این امپراتوری و بازگشت به مبداء تاریخی بوده و به نوعی سوء استفاده از باستان شناسی در جهان سیاست محسوب می شود. هر شیء موجود در این نمایشگاه یک موفقیت دیپلماتیک برای ایران است. شاید شما به این امر توجه نکرده باشید که پرشیای قدیم در حال حاضر ایران نامیده می شود. این اشیاء پیش از تغییر دولت در ایران و از طریق مذاکره مجدد در آخرین لحظات قرض گرفته شده اند. انتظار داشتم که دیدار از نمایشگاه آموزنده باشد چرا که با فرهنگ فراموش شده دیگری سال ها پس از سقوط و اضمحلال آن آشنا می شوم، اما چنین نشد. این آثار جز لاطائلاتی همانند آثار تلویزیونی آگاتاکریستی نبود. در این میان آثار این نمایشگاه به طور فاحشی با تبلیغات آکادمی سلطنتی متفاوت هستند و نمی شود به آن ها افتخار کرد! هر چه که بیش تر می اندیشم می بینم که می توانم به شما قول دهم از دیدن نمایشگاه خرسند نخواهید شد. شما با خنجرهای طلایی و ارابه ها مواجه خواهید شد و صحنه ای از تاریخ هخامنشی را مشاهده خواهید کرد، لکن در اولین فرصت از نمایشگاه خارج خواهید شد، چرا که وقت تان بیش از این ارزش دارد! موزه بریتانیا می خواهد فقط با نمایش قشنگ امپراتوری پرشیا به ما بقبولاند که حیثیت این امپراتوری توسط یونانی ها لکه دار شده است. می خواهد بپذیریم که این امپراتوری شیطانی واقعا شیطانی نیست و فقط توسط مورخان یونانی (مانند اکثر مورخان پارس که حکومت های بیش از هخامنشیان را بدنام کرده اند) بدنام گردیده است. تفاوت حقیقی بین نسخه یونانی و نسخه ای که پیش روی ما قرار گرفته این است که در نسخه یونانی، شرارت ذاتی پارس ها جلب توجه می کند. درباره پادشاهان هخامنشی، تعداد همسران، سربازان، وزیران و هزاران موضوع مهم چیزی ارائه نشده است از ذکر حقیقت ها بسیاری اجتناب گشته و در این نمایگاه نمی توانید از این حقایق آگاه شوید، فقط می توانید جنگ جویان را به صورت نیم رخ با ریش های مرتب ببینید. هردوت درباره عکس العمل داریوش هخامنشی در مقابل حمایت یونانیان از شورش های آسیای صغیر می گوید که وی تیری در کمان نهاد و به هوا پرتاب کرد و فریاد زد ای خدا، از من پذیرا باش، چرا که باید یونانی ها را تنبیه نمایم. می توان به افکار حقیقی پادشاه هخامنشی در لوح گلی قصر شوش پی برد. عالی جناب داریوش پادشاه گفت : اهورامزدا که نیرومندترین خدایان است مرا آفرید، مرا پادشاه شما گردانید پادشاهی این سرزمین را برای من اعطا نمود، بزرگ، صاحب قهرمانان ورزیده، صاحب مردان خردمند و... این خیال پردازی یونانی درباره سلطانی به هم ریخته، اندوهگین و طالب کمال به قدری دراماتیک است که از عهده هر آدمیزادی برآید. همین مقایسه بین یونانی ها و هخامنشی ها اجتناب ناپذیر است. وقتی شما تعمق می کنید، در این نمایشگاه با سوء استفاده های زیادی از آثار تاریخی مواجه می شوید. برخلاف انتظار ایرانی ها در قرن ۱۹ کلکسیونی از قالب های گچ برجسته یافت شد که در مورد ویرانی قصر پرس پلیس ایجاد شبهه می کند. تمامی این موارد تا هنگامی که سفری فانتزی به ایران نداشته باشید غیرقابل فهم هستند. لذت بردن از این بازآفرینی مشکوک آثار هخامنشی بسیار سخت و آزار دهنده است. می توانید افرادی که خراج می دهند ببینید، اعدادی که ارائه شده اند فقط عدد و رقم هستند و مبنای علمی ندارند و نمی توان به آن ها اعتماد کرد، حتی مجسمه های شگفت انگیز از شیرها و سگ های سنگی سیاه نگهبان که از تهران به این مکان آورده شده اند، لذت بخش نیستند. در اصل این کار برای رسانه ها در جهت اهداف خاص متعدد انجام شده است. می توان ادعا کرد که روزنامه ها طی هفته جاری خواهند نوشت: هخامنشیان بزرگ ترین تمدن تاریخ بشری را بنیان نهادند. چرا انگلستان برای برپایی این نمایشگاه انتخاب شده است؟ (اشاره به جعل تاریخ در زمان پهلوی اول و دوم به دستور انگلستان و تاریخ سازی آریا پر ستی و هخامنشی پرستی / مترجم) می توانید به Elgin Marbles رفته و کتیبه پارتنون Parthenon را که پس از انهدام وحشیانه کاخ آکروپلیس یونان توسط هخامنشیان ایجاد شده بنگرید. این شاهکار یونانی مملو از احساس و الهام از قهرمانانی است که به قدرت رسیده اند وگوساله ای ماده که باید قرانی شود. اوج هیجان هنر ایرانی (هخامنشی) در کجاست؟ زیبا و عالی است. در آرامش و سکوت عجیبی قرار گرفته است. می توانید آجرهای سنگی و پیکره های نگهبانان قصر را مشاهده کنید. این تحسین متعادل است. نکته ای که باید ذکر شود این است که در اصل این نوع از آجرهای لعاب دار تزیین شده متعلق به امپراتوری هخامنشی نیست. این آثار از امپراتوری بابل الهام گرفته شده اند و پس از غلبه هخامنشی بر امپراتوری بابل آثار هنری آن ها مورد تاراج هخامنشیان قرار گرفته است. از حماقت ماست که چنین آثاری به نام هخامنشیان معرفی شده اند. موزه بریتانیا ریسک بزرگی انجام داده تا ما را در مورد تاریخ جعلی هخامنشی و در مورد تمدن هایی که مبداء شرقی دارند و در خاور میانه شکل گرفته اند سر درگم کند و هخامنشیان را به عنوان بانی و موسس تمدنی که صاحب آن نبوده اند معرفی نماید. هخامنشیان توانستند با غلبه بر امپراتوری های آشور و بابل جدید و از بین بردن تمام آثار هنری و ابداعات آنان با نسخه برداری از این آثار، آثار جدیدی خلق نمایند. پس از دوران طلایی حکومت های آشور و بابل حکومت سلسله هخامنشی شروع شد و ما شاهد معرفی آثار نفیس این امپراتوری ها به نام هخامنشیان هستیم. این آثار با توجه به وسعت بسیار زیاد نمی توانند به نام هخامنشی نوشته شوند. در یک گردش ساده در موزه شاهد این امر را به وضوح مشاهده کرد. سلسله هخامنشی در راه جعل آثار فرهنگی و تاریخی حکومت های مغرب و آشور و بابل کوشش زیادی کرده بودند. در کشور مصر، پادشاهان هخامنشی در ظاهر به خدایان مصری ادای احترام می کردند، لکن تمامی مدیترانه شرقی و از جمله متصرفات یونان تحت حاکمیت آنان آسیمیله شد و در باطن تمامی این احترامات پوچ بودند. در این رابطه تنها یک دسته ی سبو از جنس نقره و برنز که به شکل بز کوهی و برگرفته از اساتید یونان ساخته شده کشف شده است. هیچ کس نمی داند که پارس ها واقعا چه فکری در سر داشته اند، آیا عجیب نیست که در یک دنیای باستانی آکنده از خدایان متعدد، از اوسیریس تا زئوس و یهوه، تنها یکی از خدایان با هدایای مذهبی بسیار مورد احترام قرار گرفته باشد؟ این آثار باستانی به وضوح علائم امپراتوری خود را دارند و هیچ کس نمی تواند مطمئن باشد که این آثار متعلق به هخامنشیان است. هنوز هم با نگاهی اجمالی می توان متوجه شد که ایرانی ها تمایل دارند علایق خود را از طریق تاریخ جعلی هخامنشی به ما بقبولانند. از دیدن اشیا مورد علاقه آن ها با شگفتی متوجه خواهیم شد که آن ها زندگی اشرافی را دوست داشته اند. ظروف نوشیدنی بسیار ارزشمندی، از جنس شاخ گاو و با اندود نقره و طلا تهیه می کرده اند با دیدن النگوهای طلا از این همه تفاوت در زندگی مردم عادی و پادشاهان هخامنشی حس اشمئزازی به بیننده دست می دهد. حدس می زنم که این نمایشگاه بر باستان شناسی تاثیر گذار باشد، چرا که می توان گفت در این نمایشگاه تاریخ مجعول دربرابر علم باستان شناسی قد علم کرده است. مورخ یونانی می نویسد که هخامنشیان آثار باستانی را دوباره مرمت کرده و به نام خود جا زده اند نباید فراموش کرد که برنده ی نهایی تاریخ واقعی خواهد بود. تغییراتی که امپراتوری هخامنشی در آثار باستانی پیش از خود به وجود آورده اند کاملا مشهود است. این تغییرات را هم در کاخ های مجلل و هم در کوچک ترین شی برجای مانده می توان مشاهده کرد. این حکومت خودکامه چنان که تواریخ هردوت گفته است سرانجام منهزم شد.
bu postu balatarin websitasina yolla: Balatarin  
yazir haray at 2:54 ÖÖ | xoy | 5 söz


Comments:


  • At Pazartesi, 25 Eylül, 2006, <$BlogCommentAuthor$>

    kheilyyyyyyyyyyyy nejad parast va fogholade bikari!!!

     
  • At Salı, 02 Ocak, 2007, <$BlogCommentAuthor$>

    age bekkham iradaye tarikhisho begam jomle be jomlast!!
    hoy yaro, savadet ta kelas chande?!
    yekam tarikkh bekhoni mifahmi che gandi zadi!

     
  • At Pazar, 03 Haziran, 2007, <$BlogCommentAuthor$>

    هم نوایی شما با بیگانگان نشان خود فروخته گی شماست.ولی اینرا بدانید که پوزه گرگیتان را بخاک خواهیم مالاند

     
  • At Cuma, 31 Ağustos, 2007, <$BlogCommentAuthor$>

    هخامنشیها اسلاو بوده اند و هرگز فارس سیاه پوست نبوده اند فارسها در سده های اخیر از افغانستان به ایران آمده اند پارس ها یا در عبری پروشیم فرقه ای از یهودیها بوده اند که قرنها قبل منقرض شده اند ساسانیها ها از اقوام آرامی بوده اند و هیچ ربطی به فارسها ندارند(فریسی ها )

     
  • At Cuma, 31 Ağustos, 2007, <$BlogCommentAuthor$>

    یهودیها برای مقابله با عربها لرای فارسهای بی هویت تاریخ ساختند و برای اینکار تاریخ را جعل کردند تخت جمشید را که یک زیگورات ایلامی است کاخ هخامنشیان نامیدند یا فارسهارا دارای ادبیات کلاسیک پیشرفته شناساندند در حالیکه معلوم شده حماسه به اصطلاح شاهنامه و سفرنامه به اصطلاح ناصر خسرو و بقیه آثار در قرون اخیر توسط عمال انگلیس در هندوستان نوشته شده
    البته یهودیها الان در حال جبران هستند و فهمیده اند که فارسها بدتر
    از اعراب هستند

     
Perşembe, Eylül 21, 2006
پوريايي ولي
پوريايي ولي
سالانه بودجه ای برابر با چندین میلیون دلار در اختیار میراث فرهنگی قرار می گیرد تا صرف بازسازی و مرمت و نگهداری از بناهای تاریخی و باستانی کشور شود و در این چند ساله همواره این بودجه صرف مرمت پرسپولیس ٬ آرامگاه فردوسی ( شاعر بلند آوازه ی ترک ستیز ) ٬ ویرانه های شهر سوخته در کرمان ٬ خانه های به اصطلاح قدیمی یزد ٬ آرامگاه حافظ و سعدی و … می شود . ( در مورد سعدی هم باید این نکته را یادآور شوم که در زمان تحصیل مدام در کتاب های درسی می خواندیم که شعر «بنی آدم اعضای یکدیگرند» در سر در سازمان ملل نقش بسته که بعدها مشخص شد این گفته بلوفی بیش نبود.)ا
مسلما این بودجه ای که در این موارد صرف می شود از مالیات هایی که توسط مردم ( فارس و غیره فارس) پرداخت شده بدست آمده است . پس همان مقدار که در مناصق کویری و عمدتا فارس نشین هزینه میشود باید در سایر مناطق نیز هزینه شود .
آیا آثار باستانی که در آذربایجان وجود دارند ارزش نگهداری ندارند یا شاید اهمیت نگهداری این آثار و ابنیه کمتر از گورستان فردوسی باشد !!!؟ ب

برای روشن تر شدن موضوع بهتر است چند مورد از ابنیه باستانی کم ارزش آذربایجان را نام ببریم ؟ت

تپه حسنلو در سولدوز : که شامل ساختمان های هفت طبقه است که در زیر تپه مدفون هستند و به مراتب قدیمی تر و باشکوه تر از تخت جمشید می باشد.
تخت سلیمان در تکاب و آتشکده آذرگشتسب که اولین آتشکده در جهان می باشد.
گنبد سلطانیه در زنجان که بزرگترین گنبد خشتی جهان می باشد.
مسجد کبود ٬ ارک علیشاه و خانه مشروطه که سمبل مبارزه و ایستادگی ملت آذربایجان می باشند.
مسجد جامع و برج سه گنبد متعلق به سال 580 هجری قمری در ارومیه
مساجد متعدد قدیمی ٬ مناره شمس تبریزی ٬ مقبره پوریای ولی ( در این مورد به علت ناشناس ماندنش توضیحاتی داده خواهد شد )س
حکاکی ها خان تختی سلماس
بقعه شیخ شهاب اهری در اهر
بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی در اردبیل
قلعه باستانی بابک در کلیبر
کاخ سردار باغچه جوق در ماکو
و صدها مورد دیگر ...س

چرا تا کنون هیچ کدام از این ابنیه مورد مرمت قرار نگرفته اند ٬ آیا غیر از این است که یک خواست و هدف بی شرمانه مانند از بین بردن هویت تاریخی یک ملت در پشت این بی اعتنایی ها قرار دارد

اما بحث در مورد پوریای ولی پهلوان بلند آوازه که شاید اندک کسی اطلاع دارد که وی ترک و ساکن خوی بوده است و آرامگاه ویران شده ی ولی در خوی مکانی برای زیارت اهالی می باشد اگر همت زائران این آرامگاه نبود شاید اثری از آن باقی نمی ماند
جای تامل ست که چرا شاعر نژادپرستی را که اعمال بی شرمانه ایرانیان کویرنشین در نبرد با تورانیان را حماسه نامیده و بسی حماسه سراییده !؟؟ را این چنین تکریم نموده و پهلوان حماسه آفرینی را که آوازه اش در جهان پیچیده را این گونه به فراموشی می سپارند

شرح حال زندگی پوریای ولی که توسط استاد علي صدرايي به رشته ی تحریر در آمده را برای شناسایی خفایای زندگی آن بزرگ مرد و رفع شکیات موجود مورد توجه قرار می دهیم
اولين نكته در مورد اين پهلوان اسطوره اي اين است كه در مقطعي از تاريخ دو پهلوان و عارف زندگي مي كردند كه در برخي از منابع تاريخي اين دو نفر را به اشتباه بك نفر ذكر كرده اند
الف-پهلوان پوريايي ولي يا خواجه پري يار
ب-پهلوان محمود خوارزمي قتالي كه مزارش در خوارزم است
طبق منابع موثق، پهلوان محمود قتالي فرزند پهلوان پورياي ولي بوده و با عنوان محمود قتالي بن پورياي ولي از وي نام برده شده متاسفانه در برخي از منابع متاخر كلمه«ابن» كه به معني«فرزند» است، حذف نموده و منابع معاصر نيز هر دو شخصيت را يكي فرض نموده و پهلوان محمود قتالي را مشهور به پورياي ولي ذكر كرده اند. اين اشتباه در دايره المعارف بزرگ اسلامي هم تكرار شده است. اما بايد توجه داشت كه پهلوان محمود قتالي هر چند كه عارف و پهلوان نامداري بوده و آثاري هم با يادگار گذاشته، ولي هرگز در شهرت و نام آوري به اي پدرش پهلوان پورياي ولي نمي رسيد
در مورد اينكه پهلوان پورياي ولي در خوي زندگي كرده و در همچنين شهر و در گورستان مشهور به« پيرولي » دفن شده است به 2 سند مهم تاريخي اشاره مي كنیم
الف-در يك طومار قديمي كه در عهد صفويه و حدود 400 سال قبل بر برروي پوست آهو نوشته شده، صراحتا آمده است كه پهلوان پورياي ولي از شهرستان خوي بود. متن كامل و تصوير اين طومار در كتاب « ورزش باستاني ايران» نوشته دكتر پرويز ور جاوند آمده است
ب-در كتاب خطي«مرآت الشرق» كه شرح حال 680 دانشمند شيعه قرن هاي 13و14 هجري قمري ذكر شده، زندگينامه پهلوان پورياي ولي و وجود مزارش در گورستان «پيرولي» خوي قيد شده. در اين كتاب به سنگ قبر پورياي ولي هم اشاره شده و عين سنگ نوشته، قيد شده است . در سنگ قبر اسامي 7 تن از اجداد پورياي ولي ذكر شده بود. نام پدر پورياي ولي، محمود بود و پسر وي نيز محمود نام داشته. اين رسم در بين مردم خوي و منطقه وجود داشته و هنوز هم وجود دارد. كسانيكه به پدر خود علاقه بسيار دارند، براي زنده نگه داشتن نامش، فرزند خود را به آن نام مي خوانند
در آن سنگ فبر تاريخ فوت پورياي ولي سال 420 هجري قمري ذكر شده است
«كتاب مرآت الشرق» تصحيح توضيح استاد صدرايي منتشر خواهد شد
ج-مورد و سند ديگر داستاني در مورد پورياي ولي است كه مردم خوي از گذشته هاي دور اين داستان را بهصاحب بقعه پيرولي نسبت مي دهند. ما نمي توانيم از داستانهاي كه مردم بصورت سينه به سينه نقل مي كنند.، بهسادگي بگذريم. همچنان كه قبل از اينكه تحقيقات مورخين در مورد مزارشمس تبريزي منتشر شود. مردم خوي با نقل داستانهاي به مزارشمس در خوي اشاره مي كردند. بهر حال اين داستان كه در كتابهاي تاريخي هم نقل شده، علت اسطوره شدن پورياي ولي را نشان مي دهد
جواني به نام «معالق» از فقراي شهر خوي كه از نعمت پدر محرومبود. عاشق دختر حاكم اين شهر مي شود. او كه تنها فرزند مادرش بود، از شدت عشق بيمار و بستري مي گردد. مداواهاي پزشكان در علاج بيمار كارگر نمي افتد چرا كه بيماري عشق درمان جسمي ندارد. بالاخره پسر زبان مي گشايد واز عشقش به دختر حاكم مي گويد. مادرو نزديكانش وي را را نكوهش مي كنند. اما پسر بر عشق خويش پايداري مي كند و مادر به ناچار به خواستگاري دختر حاكم مي رود. خبر به گوش دختر حاكم مي رسد و وي ازدواج خود با آن پسر يتيم را مشروط به پيروزي اش بر پهلوان نامدار خوي،پورياي ولي مي كند. از آنجا كه عشق منطق ديگري دارد. پسر جوان با وجود اينكه مي داند، توان غلبه بر پورياي ولي را ندارد، براي مبارزه و كشتي گرفتن اعلام آمادگي مي كند. تاريخ مبارزه براي يكي از روزهاي جمعه تعيين مي شود
در نماز جمعه يكي از مساجد، مادر آن جوان حلواي نذري پخش مي كند. پورياي ولي كه در نماز حضور داشت. از مادر مي پرسد: نذرت جيست و او جواب مي دهد: پسرم براي ازدواج با دحتر حاكم بايد با پورياي ولي كشتي بگيرد و نذر كرده ام تا پسرم پيروز گردد
پوريا دچار ترديد مي شود. ترديد در مورد حفظ موقعيت خود به عنوان پهلوان شهريا اجانب نذر يك مادر و حركت در جهت رساندن يك جوان به آرزوي خود. اين ترديد و تصميمي شجاعانه كه مي گيرد. باعث اسطوره شدن پورياي ولي مي گردد. روز موعود فرا مي رسد. پوريا و جوان عاشق در ميدان كشتي حاضر مي شوند. جمعيت انبوهي به تماشا ايستاده اند. همه انتظار دارند. در چشم به هم زدني ، پهلوان نامدار شهرشان پيروز گردد. اما نتيجه چيز ديگري است. پهلوان خود را مغلوب جوان عاشق مي كند
خود پهلوان پورياي ولي در اين مورد مي گويد: وقتي پشتم به خاك رسيد و آن جوان بر سينه ام نشست. ناگهان حجاب ديدگانم به كنار رفت و آن معرفتي و آن معرفتي را كه سالها در جستجويش بودم، در مقابل ديدگانم يافتم.
مردم، جوان پيروز را بر دوش خود گرفتند و به سمت خانه حاكم حركت كردند. پهلوان شهر مغلوب شد و در زير دست و پاي مردم نظاره گر شادي آن جوان و گريه هاي شوق مادرش بود. ديگر هيچكس پوريا را به چشم پهلوان نمي نگريست
سالها بدين منوال سپري شد و مردم زماني متوجه قضيه شدند كه پهلوان پوريا نقاب خاك بر سر كشيده يود. از آن زمان پوريا به پهلوان افسانه اي و اسطوره اي تبديل شد
د-ده فرمان مشهور جوانمردي كه از پوريا به يادگار مانده، جزو اصول ورزش باستاني است و اين ده فرمان سالها سرلوحه پهلوان
خوي بوده و هنوز هم سينه به سينه نقل مي گردد
bu postu balatarin websitasina yolla: Balatarin  
yazir haray at 11:48 ÖÖ | xoy | 0 söz


Comments:


منفی مبارزه

بيانيه "مجمع دانشگاهيان آذربايجاني" درباره
مبارزه منفي در قالب «عدم حضور در سر كلاس درس در اولين روز مهرماه»
در حالي چند صباحي به بازگشايي مدارس، دانشگاهها و مراكز آموزشي نمانده است، باز در كمال تأسف شاهد عدم تحقق آرزوي ديرينه اقوام و ملل ساكن در ايران يعني آرزوي تحصيل به زبان مادري خويش هستيم.
كودكان، نوجوانان و جوانان و در يك كلام معصومان پاكدل اقوام و ملل غير فارس­زبان در حالي قدم به سال تحصيلي و مأواي علم و دانش و رهايي از جهالت خواهند گذاشت كه عليرغم نيل به درجات عالي علمي جاهل به زبان، هويت، تاريخ و به طور كلي هستي ملي و قومي خويش بوده و خواهند بود؛ جهالتي كه تفكرات و سياستهاي مسموم در قالب شوونيسم و آپارتايد فرهنگي باعث وباني آن هستند.
فرزندان تورك و آذربايجاني در كنار ساير همنوعان خود در حالي خود را براي حضور در كلاسهاي علم و دانش آماده مي­سازند كه وعده­هاي مسئولان و نمايندگان مجلس خويش مبني بر ايجاد امكانات و بسترهاي لازم براي آموزش آنها به زبان مادري­اشان را تو خالي و پوچ مي بينند. اين مسئله فارغ از مسائل سياسي و اجتماعي، فارغ از انگ­زنيهاي رايج مبني بر داشتن انديشه­هاي پان­تركيسم و پان­عربيسم، فارغ از شعار تهديد­آميز بودن اين خواسته­ها براي امنيت ملي _امنيتي كه در قالب منافع اقليت خاص تعريف مي­شود_، نمود عيني نقض كنواسيون­ها و اعلاميه­هاي جهاني به ويژه حقوق بشر و حقوق زباني و حتي نقض قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مي­باشد.

وجدانهاي بيدار و آگاه؛
در چنين شرايطي چه بايد كرد؟! آيا نبايد فرياد اعتراض برآورد؟!
در چنين شرايطي مي­توان با مبارزه مدني در قالب «مبارزه منفي» با لحاظ تمامي جوانب به ويژه شرايط حساس كشور و منطقه آذربايجان عمل نمود كه از ديدگاه ما «عدم حضور در سر كلاس درس در اولين روز مهرماه» از بهترين، مسالمت­آميزترين و عموم­پسندترين شيوه­ها مي­باشد تا بلكه صداي فرزندان اقوام و ملل بتواند وجدانهاي بيدار و آگاه از جمله روشنفكران، سياستمداران و اهل قدرت مركزنشين را به درك واقعيتها وا داشته و اتخاذ سياستهاي مناسب مبني بر فراهم آوردن امكانات لازم براي تحصيل فرزندان ما به زبان مادري خود را فراهم آورد.
اميد است مسئولان ذيربط و نمايندگان مجلس نيز در راستاي تحقق وعده­هاي خويش جهت رسميت يافتن زبان تركي آذربايجاني و تأسيس فرهنگستان زبان و ادبيات تركي آذربايجاني اقدامات ملزومه را انجام داده و به وظيفه خويش در پيشگاه ملت آذربايجان عمل نمايند.
"مجمع دانشگاهيان آذربايجاني" از اقشار مختلف ملت آذربايجان به خصوص دانشجويان، دانش­آموزان، معلمان، اساتيد و اعضا و هواداران خويش مي­خواهد در روز يكم مهرماه به نشانه اعتراض به سياستهاي شوونيستي حاكم بر فضاي فرهنگي كشور و عدم اعطاي حقوق زباني و فرهنگي خود، از شركت در كلاسهاي درس خودداري نمايند. در اين ميان، ضمن احترام به نيت و عقايد ساير عزيزان اعلام مي­نماييم كه، فضاي كشور و منطقه آذربايجان به ويژه پس از حوادث خردادماه سالجاري به هيچ وجه مناسب ساير حركتها به ويژه اعتراضات خياباني و تجمعي نمي­باشد و چنين اقداماتي مي­تواند نتايج ناگوار ديگري براي ملت مظلوم و داغديده آذربايجان فراهم آورد.
مجمع دانشگاهيان آذربايجاني
bu postu balatarin websitasina yolla: Balatarin  
yazir haray at 1:16 ÖÖ | xoy | 0 söz


Comments: