bozqurd
Pazar, Ağustos 06, 2006
جنبش ها و قیام های مردم آذربایجان در قرن بیستم
جنبش ها و قیام های مردم آذربایجان در قرن بیستم

جنبش شیخ محمد خیابانی 1299 شمسی
این جنبش در 19 فروردین 1299 با صدور بیانیه آزادیخواهان تبریز به رهبری شیخ محمد خیابانی برای تشکیل منطقه خودمختار "آزادیستان" و با شعار" برقرار داشتن آسایش عمومی" و " از قوه به فعل آوردن رژیم مشروطیت" شروع و در حدود یک ماه کنترل سراسر آذربایجان به دست خیابانی افتاد و در 3 تیرماه عفو عمومی از طرف خیابانی صادر و با هجوم قزاقها به شهر تبریز به دستور مخبرالسطنه نماینده حکومت مرکزی در 22 شهریور 1299 و کشته شدن خیابانی به پایان رسید.

جنبش فرقه دموکرات آذربایجان 1324 شمسی
در 12 شهریور 1324، اعلامیه فرقه دموکرات آذربایجان با امضای 48 نفر در 12 ماده منتشر شد در این بیانیه فرقه خواستار خودمختاری خلق آذربایجان ضمن حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران و احیای زبان آذربایجانی و افزایش سهم نمانیدگان آذربایجان در مجلس شورای ملی و تضمین انتخابات آزاد در سراسر کشور و مبارزه با ارتجاع و فئودالها و مستبدین شد.
بعدا کنگره ملی آذربایجان که با امضای 150 هزار نفر و شرکت 700 نماینده تشکیل شده بود خود را مجلس موسسان مجلس ملی آذربایجان نامیده و هیئت ملی متشکل از 39 نفر را برای اداره امور داخلی آذربایجان، اجرای مسئول اجرای انتخابات مجلس ملی آذربایجان و مجلس شورای ملی نمودو قطعنامه ای در 29 آبان 1324 منتشر شد در این قطعنامه، کنگره بر جدایی ناپذیری خود را از ایران، حفظ برادری با تمام خلق های ایران، رد تهمت تجزیهء آذربایجان از ایران و یا الحاق آن را به کشور دیگر و وفاداری خلق آذربایجان به اصول مشروطیت و تلاش برای اجرای اصول مترقی قانون اساسی و تدریس اجباری زبان آذربایجانی در تمام مدارس تاکید کردند
در 21 آذر 1324، مجلس ملی آدربایجان آقای پیشه وری، رئیس فرقه دموکرات آذربایجان را برای ریاست دولت انتخاب و مامور تشکیل کابینه کرد. و در همان روز کابینه پیشه وری به مجلس ملی معرفی و به تصویب رسید. حکومت ملی نیز در برنامه اش موارد زیر را اعلام کرد:
"به رسمیت شناساندن خودمختاری ملی در سطح جهان، تامین دوام و قوام آن و مذاکره برای رسمیت یافتن آن با مقامات ذیصلاح، بدون اخلال در تمامیت ارضی و استقلال ایران، برپاداشتن دولت ملی در اذربایجان بر اساس بنیانهای دموکراتیک"، "رسمیت دادن به آموزش زبان ملی مان در تمام مدارس"، "مبارزه با بی سوادی"، "اصلاحات ارضی"
در 16 دیماه 1324، دولت ملی آذربایجان جزئیات مصوبه مربوط به رسمیت زبان آذربایجانی را اعلام کرد. براساس این دستور، تمام اسناد دولت، اعم از مالی و نظامی و قضایی می بایست به زبان آذربایجانی باشند. البته، اقلیتهای ملی مقیم آذربایجان مجاز به تدریس زبان ملی خود در مدارس اختصاصی بودند.
در 18 بهمن 1324، پیشه وری در یک سخنرانی در باره خدمت نظام ملی در اداره وظیفه ملی ضمن تاکید بر لزوم آمادگی نظامی نیروهای جنبش تهدید که که در صورت هجوم ارتجاع مرکزی برعلیه جنبش" مجبوریم تهران را تسخیر و یک حکومت آزاد و مردمی برپا بداریم و آزادی مردممان را از این طریق فراچنگ آوریم."
در 23 خرداد 1325، توافق نامه ای بین نمایندگان آذربایجان و دولت قوام امضاء می شود که عقب نشینی بیشتر دولت قوام در برابر جنبش فراگیر مردم آذربایجان را نشان می داد. در این بیانیه وعده استخدام فدائیان آذربایجان در ژاندارمری، و
اختصاص 75 درصد عواید اذربایجان به هزینه های محلی داده شد. و اصلاحات ارضی تا حدی به رسمیت شناخته شد ولی کنترل انجمن ایالتی آذربایجان بر زنجان و سایر مناطق به غیر از آذربایجان شرقی و غربی را به رسمیت نشناخت. در ضمن بر برابری حقوق زن و مرد و انتخابات مخفی و دموکراتیک در سراسر کشور تاکید کرد.
35 روز بعد از امضاء موافقت نامه، پیشه وری در نطقی رادیویی دست آوردهای جنبش ملی آذربایجان را در زمینه صلاحات ارضی، احترام به زبان ملی آذربایجان و حق انتخاب کارگزاران دولتی توسط مردم آذربایجان را بیان کرده و گفت: ما خلق های ایران را به انجام انقلاب دعوت نمی کنیم، بلکه، آنها را به اجرای قوانین و اصول دموکراتیک در همه جای ایران فرا میخوانیم.

سقوط جمهوری خودمختار آذربایجان

علیرغم امضاء توافق نامه بین نمایندگان سیاسی فرقه دموکرات آذربایجان و دولت قوام السلطنه، مذاکرات سران نظامی فرقه دموکرات و مقامات نظامی ارتش شاهنشاهی به بن بست رسید. مقامات نظامی ارتش شاهنشاهی و محمد رضا شاه از پذیرفتن خواسته های نظامیان فرقه دموکرات آذربایجان خودداری کردند و شاه دستور می دهد که " بلافاصله اقدامات اساسی و فوری برای نجات آذربایجان و سراسر مناطق شمال شروع و ریشه فساد برکنده شود." و همه فعالیتهای سیاسی و مسالمت آمیز برای راه حل مسئله آذربایجان کنار گذاشته شد و راه حل نظامی برای پایان دادن به حکومت خودمختار آذربایجان انتخاب گردید. در تاریخ اول آذرماه 1325، نیروهای تقویتی ارتش از تهران به پادپان قزوین، در جاده قزوین-زنجان به حرکت درآمد وبدون مقاومتی وارد زنجان شد. و در 16 آذرماه 1325، عملیات نظامی برای فتح تبریز آغاز گردید و بعد از درهم شکسته شدن مقاومت فدائیان دموکرات در جبهه قافلانکوه، در 21 آذرماه، نیروهای نظامی در شهر میانه مستقر شدند. به روایت حمید ملازاده، خبرنگار مشهور تبریزی، در روز 21 آذرماه و قبل از ورود ارتش به تبریز، سقوط دولت دموکراتها آشکار شد و "با بالا آمدن آفتاب، اغتشاش ر گوشه و کنار شهر ظاهر شد و دسته های مسلح به راه افتادند هرکجا از فرقه چی و مهاجر سراغی می گرفتند دنبالش می رفتند از دم تیغ می گذراندند، در گذرگاههای شهر اجساد بیگناهانی دیده می شدند که افراد فرصت طلب بی رحمانه آنها را قتل عام کرده بودند، تا ورود ارتش به تبریز فجایع زیادی روی داد. خانه غارت گردید. به ناموس مردم تجاوز شد و افراد زیادی دست از خانه و زندگی خود شستند و فرار کردند، رادیو تبریز مارش نظامی و سرودهای ای ایران و ای خاک تو مهد آزادگان را می نواخت. تبریز بعد از غائله آذربایجان پی آمدهای حاکمیت یکساله دموکراتها را توام با فشار پذیرا شد، در شش ماه اول، بعد از شکست دموکراتها، بگیر و ببند با شدت بیشتر آغاز گشت، محیط تبریز مملو از کینه و خشم شده بود، فرماندهان ارتش فاتح با مردم مانند دشمن مغلوب رفتار می کردند، با زدن انگ متجاسر، چپاول اموال مردم وتعدی به حقوق دیگران از نظر مامورین رژیم رسمیت پیدا کرد...


قیام مردم تبریز در 29 بهمن 1356 شمسی
در دوران بعد ار کودتای 1332، اختلاف نظر آذربایجانیها کمتر از اختلافات فکری 6 شخصیت مشهور و سیاسی آذربایجان ( مهندس مهدی بازرگان، صمد بهرنگی، محمد حنیف نژاد،اشرف دهقانی، آیت الله سید کاظم شریعتمداری، آیت الله قاضی طباطبایی) نبوده است ولی دوستداران همه این شخصیتها در آفرینش حماسه 29 بهمن 1356 تبریز در کنار هم قرار گرفتند و عامل متحد کننده هزاران تبریزی شورشگر در 29 بهمن، علیرغم افکار سیاسی متضاد، چیزی جز نفرت آذربایجانیان از سیاست های ضد ترک و سرکوبگرانه پهلوی نبود. دکتر رضا براهنی، نویسنده و شخصیت نامی آذربایجان قیام29 بهمن 1356 تبریز را جهت دهنده انقلاب ایران، عامل پیوستن انقلاب 1357 به انقلاب پیشه وری در 1324 و انقلاب مشروطه 1285 دانسته و تحمل ستم مضاعف توسط ملیتهای غیرفارس را عامل این قیام می خواند.

جنبش خلق مسلمان آذربایجان 1358 شمسی
بعد از سقوط رژیم پهلوی در 22 بهمن 1357، علیرغم تلاش روحانیون تبریز به انتقال مسالمت آمیز قدرت و مذاکرات شبانه روزی با سرلشگر بیدآبادی فرمانده پادگان تبریز، در 24 بهمن، صبر جوانان انقلابی تبریز به پایان رسیده و پادگان تبریز مورد هجوم قرار گرفته و اسلحه های بسیاری به دست مردم و هواداران فدائیان و مجاهدین خلق و سایر گروهها افتاد. مردم آذربایجان و جوانان تبریز خود را پرچمدار جنبش انقلابی در سراسر کشور می دانستند وبا سیاستهای انحصارطلبانه اطرافیان خمینی به شدت مخالفت می کردند. کردها، اعراب، ترکمنها و بلوچها خواستار به رسمیت شناخته شدن حقوق ملی خود بودند." آذربایجانیها و هواداران آیت الله شریعتمداری خواستار به رسمیت شناختن حقوق ملی یک سوم "جمعیت کشور" بوده و با تشکیل حزب خلق مسلمان برای طرح خواسته های خود پشت سر آیت الله شریعتمداری بسیج شدند. در مدت کوتاهی حزب خلق مسلمان بشدت رشد کرد و از قول رهبران حزب شایع شد که حزب خلق مسلمان 3 میلیون هوادار دارد. در ادارات و نهادهای ارتشی آذربایجان، طرفداران شریعتمداری در اکثریت بودند. با توجه به احساس قدرت هواداران شریعتمداری و حساسیت آنها به رهبری انحصاری هوادران خمینی، مقاله صادق خلخالی در روزنامه اطلاعات بر علیه آیت الله شریعتمداری، بهانه ای برای انفجار خشم خلق مسلمانیها شد. تظاهرات عظیمی در تبریز برعلیه خلخالی و در دفاع از شریعتمداری راه افتاد. جنبش خلق مسلمان با اشغال رادیو و تلویزیون تبریز در آذرماه 1358 توسط هواداران شریعتمداری به اوج خود رسید ولی در دیماه 1358 با خلع سلاح هواداران شریعتمداری سرکوب گردید. تنها عامل وحدت نیروهای مختلف جنبش، شخصیت سیاستمدارانه آیت الله شریعتمداری و مشهور بودن وی به داشتن اندیشه ملی آذربایجانی و مخالفت همه نیروها با انحصارطلبی هواداران خمینی بود. "حزب خلق مسلمان شعار نیروهای استانی میداد و منظور آن همان قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی دوران مشروطیت بود که متاسفانه هرگز اجرا نشده بود... انگیزه ملی طرفداران شریعتمداری سالم ترین و برحق ترین انگیزه در جنبش یود. این انگیزه بطور بالقوه همچنان در آذربایجان باقی است."

اول خرداد 1385 شمسی
از 22 اردیبهشت ماه سال 1385، به دنبال درج یک کاریکاتور و متن بغایت متعفن و کثیف علیه زبان و ادبیات تورکی، دانشجویان آذربایجانی دانشگاههای آذربایجان و نیز سایر نقاط ایران عکس العملهای شدیدی از خود نشان دادند. در برابر این اهانت نفرت انگیز قرن، نخست دهها هزار دانشجو در شهرهای تبریز، اردبیل، قزوین، خوی، مرند، مراغه، بناب، اورمیه، خلخال، میانه، قیدار، زنجان، موغان شهر، تهران، توفارقان، قوچان، بیرجند، رشت، آمل، کرمان،همدان، سراسکند، سویوق بولاق، اهر... اقدام به برگزاری میتینگهای مستمر و جسورانه ای کردند. در این تجمعات اعتراض آمیز، آپارتاید فارس به شدت مورد هجوم قرار گرفت و دانشگاهیان خواستار رفع مظالم ملی علیه آذربایجان مظلوم شدند.. بدنبال این اعتراضات وسیع و اولیه روزنامه ایران توقیف شد و عوامل فارس زبان آن که به دروغ آذری زبان معرفی شده بودند راهی زندان شدند! متعاقب اعتراضات دامنه دار دانشجویان، مردم رشید آذربایجان نیز به امواج دانشگاهیان پیوستند.
نخستین قیام شهری در خوی برگزار شد.هزاران نفر در یک میتینگ بدون مجوز، در خیابانهای اصلی شهر تجمع کرده و به تظاهرات پرداختند. در پی حمله نیروهای ضد شورش جمع کثیری از مردم زخمی و مجروح شدند. اهالی خوی یک صدا خواهان نابودی سیستم آپارتاید و برابری حقوق ملی تورکها با فارسها و رسمی شدن زبان تورکی آذربایجانی بودند. در این قیام دهها نفر بازداشت و زخمی شدند. قیامیون شعار می دادند: هارای هارای من تورکم.... آذربایجان میللتی چکمز بئله ذیللتی. قیام خوی به منزله طلیعه انقلاب سراسری ملت آذربایجان بود. سپس خلخال و میانه به پا خاستند. تجمعات مسالمت آمیز مردم بدون درگیری به پایان رسید.اما اعتراضات به سرعت گسترش می یافت. شهرستان مرند آتش بجان شد. هزاران جوان مرندی اعم از زن و مرد به خیابانها ریختند. نیروهای سرکوبگر به انها حمله ور شدند. مردم ایستادند و قهرمانانه از شرف و غیرت آذربایجانی و تورکی خویش دفاع کردند.
نوبت به قیام خیره کننده و عظیم تبریز رسید. در اول خردادماه دیگ سنگی تبریز جوشید. صدها هزار نفر با سردادن شعارهای هویت طلبانه وارد خیابانهای اصلی شهر شدند. از میدان ساعت تا میدان آبرسان، جمعیت خشمگینانه علیه رژیم دیکتاتور، نظام آپارتاید و شوونیزم فارس شعار می دادند و خواستار رسمی شدن زبان تورکی ، اعاده نام آذربایجان و دیگر اسامی ملی بر اراضی تاریخی و همچنین فعالیت رسانه های گروهی به زبان مادری خود بودند. تاریخ تبریز چنین جمعیت باشکوه، رشید، مبارز، شجاع، متحد، هویت طلب، اصالت گرا و فرهنگ پروری را بخود ندیده بود. می گویند غیر از فواصل آن دو میدان یاد شده، محلات دیگر تبریز نیز شاهد اعتراضات وسیعی گردیده بود. کسانی که قیام شاه شکن 29 بهمن سال 1356 تبریز را دیده بودند قیام یک خرداد سال 1385 را عظیمترین و هویت طلبانه ترین قیام شهری خاورمیانه طی صده گذشته معرفی می کردند. جالب آنکه سرعت همبستگی مردم تبریز با قیامیون، به حدی سریع و عمیق بود که شاید بتوان گفت تبریز از نظر سرعت و قدرت شکل گیری یک قیام ملی، نخستین رتبه را در جهان دارا است. اما به رغم مسالمت آمیز بودن این قیام ، نیروهای ضد شورش، لباس شخصی ها، برخی از سپاهی ها و بسیجی های عمدتا غیر بومی ، به سوی مردم حمله ور شدند. صدها گاز اشک آور و هزاران گلوله پرتاب و شلیک شد. فرزندان غیور آذربایجان یکی بعد از دیگری بر خاک می غلطیدند. تعداد نامشخصی از اولاد فداکار آذربایجان به شرف شهادت نائل آمدند. در این تظاهرات بیش از هزار نفر بازداشت شدند.شعله های قیام تبریز تا فردای آنروز زبانه کشید. نیروهای غیر بومی ای که روز قبل از طریق هواپیما و از شهرهای کرمان، اصفهان و فارس آمده بودند قادر به اطفای هیجان آتشین قیام نشدند. در چنین شرایطی قیام می رفت تا به انقلاب تبدیل شود.
درست همزمان با تبریز شهر غیور زنجان شاهد قیام صد هزار نفری تورکهای هویت طلب بود. زنجان و تبریز شانه به شانه هم علیه آپارتاید فارس شعار می دادند. قیام اهالی زنجان رژیم آپارتاید را دچار هراس شدیدتری کرده بود.آنها می پنداشتند که تجرید زنجان از آذربایجان به معنای ایجاد تفرقه در میان ملت بزرگ آذربایجان خواهد بود. اما قیام زنجان آنچنان آگاهانه و شجاعانه بود که توانست به مثابه فانوس دومی برای انقلاب ضد آپارتاید ملت آذربایجان شناخته شود. در حالیکه عوامل رژیم می کوشیدند تا با جمع کردن نیروهای مزدور و ترتیب دادن ضد تظاهراتهای مضحک، آتش قیام شهرهای آذربایجان را خاموش کنند ملت آذربایجان همچنان به تداوم قدرتمندانه قیام ملی خود می اندیشید. اورمو(اورمیه) قد علم کرد. جمعیتی بالغ بر صدو پنجاه هزار نفر در خیابانهای شهر سرازیر شدند. شعارهای هویت طلبانه شهرهای تبریز و مرند و میانه و خلخال و خوی تکرار شد. همه علیه فاشیزم فارس به پا خاسته بودند. دفتر روزنامه ایران و صدا وسمیا به اتش کشیده شد. اهالی اورمو درگیر جنگهای خیابانی با نیروهای ضد شورش شدند. اکنون دیگر قیام به انقلاب تبدیل شده بود. شهرهای آذربایجان یکی بعد از دیگری به پا می خاستند. شهرهای سولدوز و قوشاچای نیز وارد عرصه انقلاب ضد آپارتاید ملت آذربایجان شدند. جوانان ناموس پرست سولدوز، آنچنان مقاومتی از خود نشان دادند که شهر برای ساعاتی آزاد شد و سولدوز خونین شهر آذربایجان گردید. این شهر نه چندان بزرگ، نزدیک به یک هفته در برابر نیروهای به شدت وحشی رژیم آپارتاید مبارزه کرد و شهدای کثیری را تقدیم آذربایجان نمود.
مشکین شهر نیز ناگهان برآشفت. قیام مسالمت آمیز مردم به سرعت هدف حمله ناجوانمردانه نیروهای فاشیزم قرار گرفت.این اقدام وحشیانه، خشم ملت را برانگیخت. تا چندین روز مشکین شهر نا آرام بود. بعد از خی یو، شهرهای اهر، کلیبر، سراسکند، یامچی، زنوز و ماکو نیز وارد جریان انقلاب آنتی آپارتاید ملت آذربایجان شدند. در این شهرها کوچک نیز تظاهراتهای بزرگی بر پا شد و ملت به درگیری با نیروهای اشغالگر فارس پرداختند. اکنون چشمها به اردبیل دوخته شده بود. صبح روز 6 خرداد ماه رژیم با براه اندازی یک ضد تظاهرات چند هزار نفری در شهر و پخش مکرر آن در رسانه های گروهی سراسری، سعی کرد تا انرژی انفجار احتمالی اردبیل را تخلیه کند. مردم غیرتمند اردبیل با همراهی جوانمردانی از شهرهای آستارا، نمین، خی یو، سرعین، نیار، انزلی، هشتپر، طالش و خلخال و نیز با شجاعتی کم نظیر، همچون سیلی بنیان کن وارد خیابانهای اصلی شهر شدند. قریب به صد هزار نفر در خیابانهای شهر حاضر شدند و به نبرد با ایادی سرکوبگر شوونیزم پرداختند. اتش قیام به حدی شعله ور شد که طی 24 ساعت تمام مراکز اداری، نظامی و مالی این شهر طعمه حریق شدند. در نبردهای خیابانی، دختران اردبیلی دوشادوش پسران می جنگیدند. بیش از 1500 تن بازداشت شدند که در بین انها نزدیک به 100 دختر و زن مبارز نیز وجود داشت.
روز هفتم خرداد فرا رسید. تهران آماده تجمع در برابر مجلس شورا در میدان بهارستان می شد. از صبح زود هلی کوپترهای رژیم بر فراز مناطق ترک نشین به پرواز درامده بودند. موعد تجمع در ساعت 10 صبح بود. دهها هزار نیروی ضد شورش از خیابان مخبرالدوله تا میدان بهارستان را تحت محاصره خود درآورده بودند. در زیر زمین و پارکینگ اکثر ادارجات دولتی، نیروهای یگان ویژه در آمادگی کامل مستقر شده بودند. دستگاههای پارازیت زای رژیم تمام موبایلها را از کار انداخته بود. حتی گوشی تلفنهای همگانی را به فاصله چندین کیلومتر بریده بودند. ایستگاههای متروی مجاور میدان تعطیل بود. بخش مرکزی تهران به مانند یک قلعه نظامی در آمده بود. اما به رغم همه این تمهیدات ضد ملی، هزاران تن از آذربایجانی ها به سمت میدان بهارستان سرازیر شدند. تجمع شروع شد و طنین شعارهای ضد آپارتاید ملت آذربایجان به اسمان برخاست. ناگهان نیروهای ضد شورش به مردم حمله کردند و صدها تن اعم از زن و مرد را به اسارت گرفتند. تظاهرات تهران تیتر اول خبرگزاریهای مستقل جهان شد. سرکوبهای رژیم با شدت ادامه داشت. مقامات مدعی مختومه شدن پرونده آذربایجان بودند. ناگهان تمام آذربایجان داخل انقلاب شد. در این روز اکثر شهرهای آذربایجان مجددا به خیابانها ریختند. اهالی زنجان،اردبیل، مغان شهر، گرمی، تبریز، اهر، کلیبر، ماکو، مرند... خیابانها را به تصرف خود درآوردند. رژیم از سلسله قیامهای شهرهای آذربایجان مبهوت مانده بود. مقامات محلی می کوشیدند تا با برگزاری سلسله ضد تظاهراتهای نمایشی، مانع از برگزاری قیامهای ملی شوند. اما هیچ کس اعتنایی به آنها نداشت. سولدوز همچنان شهید می داد و تبریز همچنان در آتش خشم می سوخت. قشقائیها در شیراز به تجمعات اعتراض آمیز پرداختند. آنها از پیام ضد آپارتاید انقلاب آذربایجان دفاع کردند. دهها بیانیه از سراسر جهان در تایید انقلاب آذربایجان صادر شد. تورکهای خراسان و تورکمن نیز سلسله قیامهای برادران آذربایجانی و تورک خود را موکدانه تایید کردند. اگرچه اکنون آتش انقلاب آذربایجان تا حدی فروکش کرده اما این انقلاب تبدیل به نهضت ملی و ضد آپارتاید عمیقی شده که بی تردید تا امحاء کامل آپارتاید و استیفای همه حقوق ملت تورک آذربایجان ادامه خواهد داشت
bu postu balatarin websitasina yolla: Balatarin  
yazir haray at 9:24 ÖS | xoy |


Comments: