امسال نيز روز 25 ارديبهشت بعنوان روز بزرگداشت فردوسي مراسم ويژهاي در سراسر كشور برگزار گرديد. وزير محترم فرهنگ و ارشاد اسلامي نيز با تمجيد فراوان از شاهنامه، فردوسي را بعنوان شاعر ملي و نجاتگر فرهنگ و زبان ايرانيان معرفي كردند. در كنار پرداختن به ابعاد ادبي و اسطورهاي ماندگار شاهنامه، ضرورت دارد نگاهي نيز به ابعاد اجتماعي آن به ويژه حقوق زن و ديدگاه وي در مورد خشونت عليه زنان بيندازيم چه بسا در طي تجارب باليني با موارد متعدد مردان آزارگر مواجه ميشويم كه در برابر قانون و درمان، به اشعار بزرگاني چون فردوسي استناد ميكنند. پرداختن به نوع نگاه شعرايي از اين دست ميتواند در تعديل جامعهپذيري خشونت و تغيير نگرشهاي اجتماعي نسبت به زنان مثمرثمر باشد.
عدم تبعيض جنسي نسبت به زنان با حضور مساوي زنان جامعه در عرصههاي مختلف اجتماعي، فرهنگي و... نمود پيدا ميكند، در اشعار شاهنامه هر جا سخن از زنان به ميان ميآيد در نقش مادر، دختر، معشوقه، كنيز و در نهايت همسر نشان داده ميشوند، با صفت پوشيدهروي و پوشيده موي توصيف گرديده و هيچگونه حق رفت و آمد و اجتماعي را ندارند. در واقع زنان در خدمت مردان بوده و بدون جنس مذكر فاقد هويت وجودي تلقي ميگردند، احساس سرخوردگي و نوميدي ناشي از بيعدالتي و نابرابريهاي اجتماعي و نگرش منفي به نقش اجتماعي زنان نيز با توجه به ايدئولوژي مردسالاري در شاهنامه بارز ميباشد. به عنوان مثال:
چه آموزم به شبستان شاه
منبع 1 ص 491
نگاه فردوسي به عشق و ارتباط عشقي نگاهي ابزاري، تحقيرآميز و غيرعاطفي، توأم با خشونت خاص مردسالارانه ميباشد و زن در حكم مايملك مرد تلقي ميشود كه براحتي قابل جايگزيني عاطفي ميباشد.
چو فرزند شايسته آمد پديد
منبع 1 ص 62
در دوره اساطيري از عهد كيومرث تا فريدون، با حضور زنان در شاهنامه روبرو نيستيم در واقع در دوره كيومرث، هوشنگ، تهمورث و جمشيد هيچ زني حضور ندارد و حدود 1000 سال بعد از جمشيد يعني 1800 سال از آغاز تاريخ به روايت شاهنامه دختران جمشيد يعني شهرناز و ارنواز بعنوان همسران ضحاك و فريدون معرفي ميگردند كه وظيفهاي جز پسرزاييدن، رفع نيازهاي روزمره شوهران و به طور كلي در خدمت شوهربودن ندارند. زنان حاضر در دورة پهلواني و دوره تاريخي شاهنامه نيز نقشي غير اين ندارند. در واقع فعاليتهايي كه در دوره برتري زنان شكل گرفته است مثل رامكردن حيوانات، بافندگي اوليه يا زراعت اوليه نيز به طبع غيبت زنان به مردان نسبت داده ميشود كه با واقعيات تاريخي سازگاري نداشته و نگاه مردسالارانه شاهنامه را تجلي ميدهد.
سومين زن مطرح شده در شاهنامه كه فرانك مادر فريدون ميباشد نيز در حكم سياهي لشگر ميباشد، از ايل و تبار وي ذكري به ميان نميآيد و صرفاً جهت نماياندن تبار فريدون از وي ياد ميشود جالب اينجاست كه فاقد نقش تربيتي در بزرگكردن فريدون است چرا كه فريدون را گاو ملون و طاووس رنگ بزرگ ميكند و گاو نقش دايه مهربان را بازي ميكند.
سه سالش همي داد زان گاو شير
منبع 2، ص 18
زپستان آن گاو طاووس رنگ
منبع 2، ص 19
زن در مجموع نقش تربيتي ندارد و وظيفه وي به دنيا آوردن پسر قوي هيكل و شجاع دل ميباشد.
زنان را همين باشد هنر
منبع 2، ص 25
فردوسي تولد دختر را شوم و نحس ميداند وي ابراز ميدارد كه پادشاه يمن تولد دختر را بسيار ناخشنود ميداند و موارد متعدد ديگر كه مجال آن در اين گفتار نيست. تا جايي كه حتي تولد دختر را به زيرسئوال رفتن غيرت و ترس از به رخكشيدن اين عيب توسط ديگران ميداند.
زكينه بدل گفت شاه يمن
تنها اميد وي در دختردارشدن شوهردادن وي است ايرج دختر بينام خود را با پشنگ ازدواج ميدهد و منوچهر را به دنيا ميآورد.
چنين گفت كين شهريار يمن
نبودش پسر دختر افسرش بود
مرا گفت چون دختر آمد پديد
منبع 2، ص 46
ارزشگذاري نابرابر و تحقيرآميز زن به وضوح در شاهنامه قابل مشاهده است تا جايي كه زنان را به عنوان موجوداتي ناپاك معرفي كرده و با مظهر پليديها (اژدها) در يك رديف قرار ميدهد. در واقع شاهنامه روايتي از نبرد ميان خوبي و بدي است كه در قالب چهرههاي اسطورهاي بيشمار بيان ميگردد و ظاهراً فردوسي زنان را جزء گروه شر ميداند.
دل زن ديو را هست جاي
منبع 1ص، 124
زنان راستايي سگان راستايي
در حاليكه نقش تربيتي چنداني براي زن قايل نيست، اگر مردي هم شخصيت ناپاكي دارد گناه آنرا به گردن مادر مياندازد. با اين طرز برخورد با زنان، فردوسي نيز با ايجاد و تقويت نگرش تحقيرآميز، باعث تنگنظريها و پيشداوريهايي در خصوص زنان به عنوان جنس پايين ميشود كه همچون بيماري فلجكنندهاي زمينه محروم شدن جامعه از نيروي بالقوه انساني و فكري زنان را فراهم ميآورد. بعنوان مثال وقتي كه ضحاك زشت رفتار شناخته ميشود، مادر وي را مقصر ميشناسد.
كه فرزند بدگر شود نره شير
بدين چاره بگرفت جاي پدر
در شرايطي كه در شاهنامه از نقش مادري، فرزندپروري، تربيتي، پاكي و خلوص مادرانه زنان و عشق و محبت همسرانه خبري نيست. حتي مشكل هويتي زنان را فردوسي تا مرحلهاي پيش ميبرد كه زنان مختلفي را از طبقات گوناگون حتي حكومتي بدون نام و نشان و تبار مطرح ميكند. بعنوان مثال ملكه بدون نام ايران يعني همسر كابوسشاه يا مادر سياوش كه حتي عليرغم موقعيت بالاي اجتماعي از شأن و نام خاصي برخوردار نيستند.
توضيحات فوق، گوشههايي از نگاه فردوسي به زن و نقش اجتماعي وي ميباشد. در بررسي حقوق كودك و در كل حقوق بشر مطالب و انحرافات زيادي در شاهنامه ديده ميشود كه مجال صحبت آن در اين مقاله نيست.
قوه خيال و قدرت فردوسي در بازآفريني و اسطورهسازي در واقع كاري كمنظير است كه توانسته بر پيكرة منابع شفاهي بازمانده كهن چنين اثري را بيافريند. آيا فردي با اقتدار قلم اين چنيني، وضعيت اقتصادي – اجتماعي بالاي خانواده و ارتباط نزديك با شعوبيه و رؤساي آن در مورد اشعار خود نسبت به زن بينش لازم را نداشته است؟ آيا نبايد شاهنامه را مردنامه ناميد؟ در مقايسه با احكام متعالي اسلام در مورد برابري و حقوق زن شاهنامهاي كه چهار قرن ديرتر به رشته تحرير درآمده چقدر ميتواند در زندگي روزمره ايرانيان مفيد باشد؟
نقد شاهنامه از زاويه نگاه اجتماعي نگر بر مطالب و محتواي آن، با توجه به ديدگاه وي نسبت به اعراب و تورانيان، طبقه كارگر، حقوق كودك و... نگاه پرخاشگرايانه و خشونتآميز وي را به وضوح نشان ميدهد و بيترديد اينها نكاتي است كه خود فردوسي به خوبي و كاملاً بر آنها اشراف علمي داشته است.
آيا با توضيحات پيش گفته صحبت از فردوسي بعنوان شاعر ملي جفا در حق دهها شاعر بزرگ ديگر اين سرزمين نيست؟ شاعري كه چنين نگاهي به شخصيت جمعيت بشري دارد ميتواند شاعر ملي باشد؟ آيا ترويج افكار فردوسي در تضاد با كاهش خشونت و گسترش فرهنگ گفتوگو، مذاكره، مشورت و همفكري در سطح جامعه چند قومي ايران نيست؟ چطور ميتوان هم افكار شاهنامه را ترويج داد و هم در ساختارهاي اجتماعي، آداب و رسوم، باورها و نگرشهاي اجتماعي كه از اقتدار و نابرابري اعضاي جامعه حمايت ميكنند رخنه كرد و شرايط را به طرف حقوق مساوي تغيير داد؟
در شرايطي كه خود فردوسي در مثنوي يوسف و زليخا از سرودن شاهنامه ابراز ندامت و پشيماني ميكند آيا بزرگداشت فردوسي پاسداشت خود فردوسي است يا بزرگداشت افكار برتريطلبي نژادي، جنسي و غيره؟ بيترديد پرداختن به اين افكار بيشتر ترويج افكار پانفارسيستي و باستانگرايي شكست خورده بازماندگان حكومت پهلوي است. افرادي كه هنوز در مراكز علمي و فرهنگي رسوخ كردهاند و با اين اقدامات زمينه بياعتمادي بين قوميتهاي ايراني و حاكميت را بيشتر كرده و تفرقه و اختلاف اقوام ايراني را كه قرنها به طور مسالمتآميز با هم زندگي كردهاند در ميان آحاد مردم جامعه ترويج ميكنند تا به اهداف شوم و ضدانقلابي خود برسند.
منبع 1: شاهنامه، فردوسي. نشر خاور، 1381.
منبع 2، شاهنامه، فردوسي، چاپ مسكو، نشر هرمس، 1382.
aghaye nejad parast
lotfan inghad parto pala nago raje be pars va ferdosi..
karaye mofide digeham hast ke betoni anjam bedi.