غرب آذربایجان
اورين مقدم
اورين مقدم
چون بر بلندای زیبا کوه آغری داغ روی و به سمت جنوب نظر افکنی در مقابل خود سلسله کوههایی را خواهی دید که همچون گردنبندی زیبا و مرواریدگون تا بی نهایتی که چشم توان دیدن دارد و ندارد کشیده شده اند. اینها همان سرآغازین کوههای رشته کوه معروف زاگرس هستند که از آغری داغ که به اشتباه آراراتش می خوانند شروع شده و تا به درون فلات ایران ادامه می یابد. این سلسله کوهها نه تنها جدا کننده حوضه های آبریز در منطقه هستند، بلکه می توان آنها را جدا کننده تاریخ مردمان دو سوی کوهها نیز دانست. بخش شرقی آنها در طول تاریخ آذربایجان و بخش غربی آناتولی (آنادولو) نام گرفته اند که هر چند مردمانشان در گذر زمان از یک نژاد و تخمه بوده اند، ولی دست ستمگر زمانه برای هریک از آنها سرنوشتی جداگانه رقم زده است.
اما آذربایجان سرزمین آتش و آذر، رستنگاه آیین زرتشت آن پیر فرزانه ای که خود و آیینش امروزه بازیچه و دستاویز بسیاری نابخردان روزگار گشته تا به نام او اغده های دل خود بگشایند و بر کوس قدرت طلبی و ارضای نفسانیات خویش محکم تر بزنند.
آذربایجان، بهشت ارم وعده داده شده در کتب دینی، مهد تمدن کهن بشری، سرآغازگاه رشد و بلوغ انسانی، نمایشگاه غیرت و مردانگی و آزادگی و آزادی خواهی، موزه تبلور حمیت و همت آدمی و مهمتر از همه نمایشنامه ستیز انسان با تاریخ و ناملایمات بی حد و حصر آن.
در وجه تسمیه اش آنرا "سرزمین نگهبان آذر و آتش" خوانده اند و بسیاری تعابیر دیگر که البته از غرض ورزی ها و نادانی ها و دشمنی ها خالی نبوده اند. چون بر نقشه دنیای قدیم نظری افکنده شود بدانسان که نه قاره امریکایی بود و نه جنوب قاره افریقا شناخته شده بود و نه امپراتوری بزرگ چین در معادلات تاثیر گذار جهانی شرکت می جست، آنگاه آذربایجان را در میان این خریطه خواهیم یافت چون نقطه مرکزین آتش که همانا گرمی اش نیز بیشتر است و سوزندگی اش فراوان تر. و چه دردها و الم ها نکشیده اند مردمان این دیار از این موقعیت خاص جغرافیایی! هرکسی در شرق سودای غرب در سر داشته است از این دیار عبور کرده و هرکه در غرب قصد شرق داشته این سرزمین را لگدمال ستوران خویش نموده است و همچنین است حال شمالیان و جنوبیان.
و این است که اینجا را مهد تاریخ، نقطه برخورد تواریخ و تمدنها نامیدن گزافه نخواهد بود. و اینکه با همه استعداد و دارندگی هایش هنوز بدان جایگاه که باید می رسید نرسیده است ریشه در این مساله و واقعیت دارد. سومریان، مقدونیان، رومیان، پارسیان، مغولان، اوغوزان، افاغنه، ارامنه، روسها، عثمانیان، اعراب، اکراد و همه و همه مدتی معشوق ممشوق خود را در این سبز دیار جسته اند و جمله از کرده خود پشیمان به سوی سرزمین خویش رجعت نموده اند و تنها ارزانی شان خرابی و ناله و فریاد و فقر و عقب ماندگی بوده است برای آذربه جانان آذربایجانی!
و اما غرب آذربایجان، سرزمین مرزداران همیشه گوش بزنگ، پاسداران وطن تاریخی در مقابل هجوم هرکسی خواه دوست خواه دشمن و البت که بر دشمن دوست نما سخت تر و کاری تر.
آنچه که در این مقال از آن بعنوان غرب آذربایجان یاد می شود همانا مناطق غربی سرزمین آذربایجان تاریخی هستند که رشته کوههای زاگرس در مرز آناتولی (ترکیه) و دریاچه نیلگون اورمیه (اورمو گؤلو) محدوده غربی و شرقی آن را مشخص می سازند. منطقه مورد بحث از شمال به رود آراز (ارس) و از جنوب نیز به بیجار و قروه محدود می گردد. البته از منظر تاریخی این مناطق سرزمینهای غربی آذربایجان جنوبی هستند که با انعقاد عهدنامه های ننگین و سنگین گلستان و ترکمن چای موجودیت یافت، چه قبل از آن آذربایجان سرزمینی یکپارچه و بخش اصلی سرزمین قزلباشان بود.
غرب آذربایجان در کل منطقه ای است کوهستانی با دشتهایی بکر و حاصل خیز که رودهایی پرآب آنها را مشروب می سازند. آب و هوایی معتدل با تابستانهایی نسبتا گرم در دشتها و زمستانهایی سرد و خشن در کوهستانها. بارانی که از متوسط بارش کشوری زیادتر است و از متوسط بارندگی جهانی بسیار کمتر. ولی با اینهمه با سختکوشی مردمانش سرزمینی آباد و سرسبز! رودخانه هایش از کوهها سیراب می شوند و دشتهایش از رودها رفع عطش می کنند و مردمانش از زمینهایش ارتزاق. جنگلها در مناطق جنوبی ترش بیشترند و رودها نیز در آنجا پرآب تر. دریاچه اورمیه (اورمو گؤلو) بسان نگینی فیروزه ای رنگ در پهن خاک آذربایجان خودنمایی می کند و اگر لیاقتش را داشته باشیم جاذب شمار بسیاری توریست تواند بود که نمونه است در جهان به شوری. کوههای سر به فلک کشیده اش همیشه سال سفید ستیغ اند و مایه مباهات و زندگانی مردم. قله اورین داغ بلندترین نقطه آن است در کنار دشت بزرگ خوی و بستر رودخانه آراز پست ترین جای آن است، همچنانکه پرآب ترین رود آن نیز به شمار می آید.
و اما تاریخش.... به دیرینگی تاریخ جهان است و شاید نیز کهن تر از آن. چرا که اینجا را خاستگاه انسان می دانند و تمدن! سومریان که بانیان اولین تمدن بشری محسوب می گردند نطفه تمدنشان در این مکان (آراتتا) بسته شده است و در ساختن تمدن پربار خویش مدیون مردم آراتتا (ارتته) بوده اند. زمانی نیز بخشی از امپراتوری بزرگ اورارتو بوده که در کشور ما هنوز که هنوز است گمنام نگهش می دارند و از نام بردن و تحقیق درباره پیشینه آن واهمه دارند. امروزه هرگاه در هر نقطه باستانی این سرزمین گمانه ای کوچک می زنی گوشه ای از هنر عظیم اورارتویی در آن می یابی. ولی هزاران دریغ و افسوس که هنوز نوبت از شهر سوخته و تخت جمشید و... ما را نرسیده است که ما نیز با پدران تمدن ساز خویش واقعی تر و محسوس تر آشنا گردیم تا این آشنایی تنها منحصر به نوشته های غرض آلود چند محقق نمای غربی یهودی تبار نباشد.
بعد از امپراتوری اورارتو که به درستی حدود و ثغور آن برایمان مشخص نیست، غرب آذربایجان همیشه تاریخ بخشی از سرزمین آتورپاتکان بوده است و این مساله تا به امروز نیز ادامه دارد. هرچند که در دهه های اخیر تبر بدستانی گوشه هایی از آن را برای خشنودی اربابان خود جدا کرده اند و به این تکه- تکه کردن هایشان افتخار نیز می کنند. اما آنچه که آنرا چه خوشمان بیاید و چه نه، باید بعنوان یک واقعیت انکار ناپذیر قبول کنیم آن است که همانطور که امروزه نیز این سرزمین سکونتگاه انسان هایی از تبار و نژاد ترکان است در طول هزاران سال گذشته نیز اینگونه بوده است. آنانیکه با اشاره انگلیس و زرهای وسوسه انگیز پارسیان هند برای این سرزمین تاریخ و زبان اختراع کرده اند و به انهاء مختلف به خورد مردم از همه جا بی خبر و ساده ما داده اند و می دهند باید بدانند که دیگر حنایشان رنگی ندارد. امروزه دیگر فرزندان این مرز و بوم همچون گذشته غلامان دست بسته و حلقه بگوش آنان نیستند و خود می اندیشند و می نویسند. آنان می دانند که این گذشته ای که برای آنان بافته اند خیالاتی و تصوراتی کودکانه بیش نیستند و خود باید به جستجوی پیشینه سرزمین مادری شان برخیزند. در جای جای سرگذشت این سرزمین رد پای تحریف و تخریب به وضوح دیده می شود. چه در تاریخ قبل از اسلام و چه بعد از آن. تا بدانجا که هویت و کیستی مردمش را نیز زیر سوال می برند و او را به اسامی من درآوردی و مجهول می خوانند تا بدینوسیله نقشه های شوم استعماری خود را پیش برند و به چپاول ثروتهای خدادادی این ملت بپردازند.
زبان و فرهنگ ترکی چنان با خون و گوشت این مردم درآمیخته است که با هزاران ترفند و حیله هنوز نیز نتوانسته اند او را از آن جدا سازند و به ورطه فراموشی سپارند و البت که هرگز نیز نخواهند توانست.
همانگونه که تاریخ این سرزمین پربار و کهن است، نشانه هایی از آن نیز از دست تطاولگر زمانه جسته و به دست ما رسیده است. باشد که ما چگونه از آنها نگهداری و صیانت کنیم؟ وجود آثار بسیار متعدد و زیبای تاریخی در گوشه –گوشه این منطقه آنرا بعنوان یکی از سایتهای باستانی کشور درآورده است. کاخ موزه باغچاجیق، قلعه قابان و عمارت کلا فرنگی درماکو، قره کلیسا و مقبره سید صدرالدین از یاران شاه اسماعیل ختایی صفوی در چالدران، مقبره و مناره پیر عارف شمس تبریزی، مجموعه باستانی بازار به همراه دروازه سنگی (قالا قاپیسی) به یادگار مانده از قلعه سترگ شهر، پل خاتون، کلیساهای سورپ سرکیس و ماهلازان، کاخ ولایتی (فرمانداری) و مسجد مطلب خان در خوی، تپه ها و دخمه های باستانی و حجاری خان تختی در سلماس، مسجد جامع، بازار، برج اوچ گنبد و ساختمان اولین دانشکده طب کشور در اورمیه، مجموعه باستانی و بسیار پرارزش جهانی حسنلی در دیار سولدوز، مسجد سرخ در سویوق بولاق (مهاباد) و از همه مهمتر و عظیم تر و باشکوه تر مجموعه ارزشمند و گوهر آثار باستانی آذربایجان تخت سلیمان در تکاب تنها گوشه ای از آثار باستانی متعدد این منطقه هستند. تپه های باستانی، پلهای قدیمی، حمام ها و کاروانسراها، قلعه های دفاعی و کتیبه ها در این کهن سرزمین بسیارند و محتاج نگهداری، ترمیم ،کاوش و تحقیق. جاذبه های طبیعی نیز به سبب وجود کوهستانهای سر به فلک کشیده در این دیار کم نیستند. آبشارها، جنگلها، چشمه ها ، تالابها و انواع گوناگون حیوانات حیات وحش، بهشتی دیگر در این گوشه از کره خاکی به وجود آورده اند که اگر از آنها به نحو شایسته و بایسته استفاده شود بهترین منابع و وسایل جذب توریست خواهند بود. شاید که با چنین کارهایی بتوان مرهمی بر زخم های عمیق اقتصادی منطقه گذاشت که هر ساله بهترین جوانان این دیار را برای بدست آوردن لقمه نانی راهی دیار غربت می سازند. رفتنی که برگشتی بر آن متصور نیست. و این چنین می شود که این سرزمین هر روز فقیرتر و بی چیزتر و بی سامان تر می گردد و اینگونه وضعیتی زمینه را برای تاخت و تاز تجارتهای شومی چون مواد مخدر و قاچاق انسان و اسلحه فراهم می سازد و مردم منطقه را به راهی می کشاند که فرجامی جز نابودی و نیستی نخواهد داشت.
اما آذربایجان سرزمین آتش و آذر، رستنگاه آیین زرتشت آن پیر فرزانه ای که خود و آیینش امروزه بازیچه و دستاویز بسیاری نابخردان روزگار گشته تا به نام او اغده های دل خود بگشایند و بر کوس قدرت طلبی و ارضای نفسانیات خویش محکم تر بزنند.
آذربایجان، بهشت ارم وعده داده شده در کتب دینی، مهد تمدن کهن بشری، سرآغازگاه رشد و بلوغ انسانی، نمایشگاه غیرت و مردانگی و آزادگی و آزادی خواهی، موزه تبلور حمیت و همت آدمی و مهمتر از همه نمایشنامه ستیز انسان با تاریخ و ناملایمات بی حد و حصر آن.
در وجه تسمیه اش آنرا "سرزمین نگهبان آذر و آتش" خوانده اند و بسیاری تعابیر دیگر که البته از غرض ورزی ها و نادانی ها و دشمنی ها خالی نبوده اند. چون بر نقشه دنیای قدیم نظری افکنده شود بدانسان که نه قاره امریکایی بود و نه جنوب قاره افریقا شناخته شده بود و نه امپراتوری بزرگ چین در معادلات تاثیر گذار جهانی شرکت می جست، آنگاه آذربایجان را در میان این خریطه خواهیم یافت چون نقطه مرکزین آتش که همانا گرمی اش نیز بیشتر است و سوزندگی اش فراوان تر. و چه دردها و الم ها نکشیده اند مردمان این دیار از این موقعیت خاص جغرافیایی! هرکسی در شرق سودای غرب در سر داشته است از این دیار عبور کرده و هرکه در غرب قصد شرق داشته این سرزمین را لگدمال ستوران خویش نموده است و همچنین است حال شمالیان و جنوبیان.
و این است که اینجا را مهد تاریخ، نقطه برخورد تواریخ و تمدنها نامیدن گزافه نخواهد بود. و اینکه با همه استعداد و دارندگی هایش هنوز بدان جایگاه که باید می رسید نرسیده است ریشه در این مساله و واقعیت دارد. سومریان، مقدونیان، رومیان، پارسیان، مغولان، اوغوزان، افاغنه، ارامنه، روسها، عثمانیان، اعراب، اکراد و همه و همه مدتی معشوق ممشوق خود را در این سبز دیار جسته اند و جمله از کرده خود پشیمان به سوی سرزمین خویش رجعت نموده اند و تنها ارزانی شان خرابی و ناله و فریاد و فقر و عقب ماندگی بوده است برای آذربه جانان آذربایجانی!
و اما غرب آذربایجان، سرزمین مرزداران همیشه گوش بزنگ، پاسداران وطن تاریخی در مقابل هجوم هرکسی خواه دوست خواه دشمن و البت که بر دشمن دوست نما سخت تر و کاری تر.
آنچه که در این مقال از آن بعنوان غرب آذربایجان یاد می شود همانا مناطق غربی سرزمین آذربایجان تاریخی هستند که رشته کوههای زاگرس در مرز آناتولی (ترکیه) و دریاچه نیلگون اورمیه (اورمو گؤلو) محدوده غربی و شرقی آن را مشخص می سازند. منطقه مورد بحث از شمال به رود آراز (ارس) و از جنوب نیز به بیجار و قروه محدود می گردد. البته از منظر تاریخی این مناطق سرزمینهای غربی آذربایجان جنوبی هستند که با انعقاد عهدنامه های ننگین و سنگین گلستان و ترکمن چای موجودیت یافت، چه قبل از آن آذربایجان سرزمینی یکپارچه و بخش اصلی سرزمین قزلباشان بود.
غرب آذربایجان در کل منطقه ای است کوهستانی با دشتهایی بکر و حاصل خیز که رودهایی پرآب آنها را مشروب می سازند. آب و هوایی معتدل با تابستانهایی نسبتا گرم در دشتها و زمستانهایی سرد و خشن در کوهستانها. بارانی که از متوسط بارش کشوری زیادتر است و از متوسط بارندگی جهانی بسیار کمتر. ولی با اینهمه با سختکوشی مردمانش سرزمینی آباد و سرسبز! رودخانه هایش از کوهها سیراب می شوند و دشتهایش از رودها رفع عطش می کنند و مردمانش از زمینهایش ارتزاق. جنگلها در مناطق جنوبی ترش بیشترند و رودها نیز در آنجا پرآب تر. دریاچه اورمیه (اورمو گؤلو) بسان نگینی فیروزه ای رنگ در پهن خاک آذربایجان خودنمایی می کند و اگر لیاقتش را داشته باشیم جاذب شمار بسیاری توریست تواند بود که نمونه است در جهان به شوری. کوههای سر به فلک کشیده اش همیشه سال سفید ستیغ اند و مایه مباهات و زندگانی مردم. قله اورین داغ بلندترین نقطه آن است در کنار دشت بزرگ خوی و بستر رودخانه آراز پست ترین جای آن است، همچنانکه پرآب ترین رود آن نیز به شمار می آید.
و اما تاریخش.... به دیرینگی تاریخ جهان است و شاید نیز کهن تر از آن. چرا که اینجا را خاستگاه انسان می دانند و تمدن! سومریان که بانیان اولین تمدن بشری محسوب می گردند نطفه تمدنشان در این مکان (آراتتا) بسته شده است و در ساختن تمدن پربار خویش مدیون مردم آراتتا (ارتته) بوده اند. زمانی نیز بخشی از امپراتوری بزرگ اورارتو بوده که در کشور ما هنوز که هنوز است گمنام نگهش می دارند و از نام بردن و تحقیق درباره پیشینه آن واهمه دارند. امروزه هرگاه در هر نقطه باستانی این سرزمین گمانه ای کوچک می زنی گوشه ای از هنر عظیم اورارتویی در آن می یابی. ولی هزاران دریغ و افسوس که هنوز نوبت از شهر سوخته و تخت جمشید و... ما را نرسیده است که ما نیز با پدران تمدن ساز خویش واقعی تر و محسوس تر آشنا گردیم تا این آشنایی تنها منحصر به نوشته های غرض آلود چند محقق نمای غربی یهودی تبار نباشد.
بعد از امپراتوری اورارتو که به درستی حدود و ثغور آن برایمان مشخص نیست، غرب آذربایجان همیشه تاریخ بخشی از سرزمین آتورپاتکان بوده است و این مساله تا به امروز نیز ادامه دارد. هرچند که در دهه های اخیر تبر بدستانی گوشه هایی از آن را برای خشنودی اربابان خود جدا کرده اند و به این تکه- تکه کردن هایشان افتخار نیز می کنند. اما آنچه که آنرا چه خوشمان بیاید و چه نه، باید بعنوان یک واقعیت انکار ناپذیر قبول کنیم آن است که همانطور که امروزه نیز این سرزمین سکونتگاه انسان هایی از تبار و نژاد ترکان است در طول هزاران سال گذشته نیز اینگونه بوده است. آنانیکه با اشاره انگلیس و زرهای وسوسه انگیز پارسیان هند برای این سرزمین تاریخ و زبان اختراع کرده اند و به انهاء مختلف به خورد مردم از همه جا بی خبر و ساده ما داده اند و می دهند باید بدانند که دیگر حنایشان رنگی ندارد. امروزه دیگر فرزندان این مرز و بوم همچون گذشته غلامان دست بسته و حلقه بگوش آنان نیستند و خود می اندیشند و می نویسند. آنان می دانند که این گذشته ای که برای آنان بافته اند خیالاتی و تصوراتی کودکانه بیش نیستند و خود باید به جستجوی پیشینه سرزمین مادری شان برخیزند. در جای جای سرگذشت این سرزمین رد پای تحریف و تخریب به وضوح دیده می شود. چه در تاریخ قبل از اسلام و چه بعد از آن. تا بدانجا که هویت و کیستی مردمش را نیز زیر سوال می برند و او را به اسامی من درآوردی و مجهول می خوانند تا بدینوسیله نقشه های شوم استعماری خود را پیش برند و به چپاول ثروتهای خدادادی این ملت بپردازند.
زبان و فرهنگ ترکی چنان با خون و گوشت این مردم درآمیخته است که با هزاران ترفند و حیله هنوز نیز نتوانسته اند او را از آن جدا سازند و به ورطه فراموشی سپارند و البت که هرگز نیز نخواهند توانست.
همانگونه که تاریخ این سرزمین پربار و کهن است، نشانه هایی از آن نیز از دست تطاولگر زمانه جسته و به دست ما رسیده است. باشد که ما چگونه از آنها نگهداری و صیانت کنیم؟ وجود آثار بسیار متعدد و زیبای تاریخی در گوشه –گوشه این منطقه آنرا بعنوان یکی از سایتهای باستانی کشور درآورده است. کاخ موزه باغچاجیق، قلعه قابان و عمارت کلا فرنگی درماکو، قره کلیسا و مقبره سید صدرالدین از یاران شاه اسماعیل ختایی صفوی در چالدران، مقبره و مناره پیر عارف شمس تبریزی، مجموعه باستانی بازار به همراه دروازه سنگی (قالا قاپیسی) به یادگار مانده از قلعه سترگ شهر، پل خاتون، کلیساهای سورپ سرکیس و ماهلازان، کاخ ولایتی (فرمانداری) و مسجد مطلب خان در خوی، تپه ها و دخمه های باستانی و حجاری خان تختی در سلماس، مسجد جامع، بازار، برج اوچ گنبد و ساختمان اولین دانشکده طب کشور در اورمیه، مجموعه باستانی و بسیار پرارزش جهانی حسنلی در دیار سولدوز، مسجد سرخ در سویوق بولاق (مهاباد) و از همه مهمتر و عظیم تر و باشکوه تر مجموعه ارزشمند و گوهر آثار باستانی آذربایجان تخت سلیمان در تکاب تنها گوشه ای از آثار باستانی متعدد این منطقه هستند. تپه های باستانی، پلهای قدیمی، حمام ها و کاروانسراها، قلعه های دفاعی و کتیبه ها در این کهن سرزمین بسیارند و محتاج نگهداری، ترمیم ،کاوش و تحقیق. جاذبه های طبیعی نیز به سبب وجود کوهستانهای سر به فلک کشیده در این دیار کم نیستند. آبشارها، جنگلها، چشمه ها ، تالابها و انواع گوناگون حیوانات حیات وحش، بهشتی دیگر در این گوشه از کره خاکی به وجود آورده اند که اگر از آنها به نحو شایسته و بایسته استفاده شود بهترین منابع و وسایل جذب توریست خواهند بود. شاید که با چنین کارهایی بتوان مرهمی بر زخم های عمیق اقتصادی منطقه گذاشت که هر ساله بهترین جوانان این دیار را برای بدست آوردن لقمه نانی راهی دیار غربت می سازند. رفتنی که برگشتی بر آن متصور نیست. و این چنین می شود که این سرزمین هر روز فقیرتر و بی چیزتر و بی سامان تر می گردد و اینگونه وضعیتی زمینه را برای تاخت و تاز تجارتهای شومی چون مواد مخدر و قاچاق انسان و اسلحه فراهم می سازد و مردم منطقه را به راهی می کشاند که فرجامی جز نابودی و نیستی نخواهد داشت.
back home